معنی مراسم سوگواری
حل جدول
فارسی به عربی
عربی به فارسی
تشریفات , جشن , مراسم
لغت نامه دهخدا
مراسم. [م َ س ِ] (ع اِ) و مراسیم، ج ِ مرسوم به معنی مکتوب است. (از اقرب الموارد). رجوع به مرسوم و مراسیم شود. || در حدیث: لیث الذکر من مراسم اللسان، مثل اینکه مراسم جمع رسم باشد. (از ناظم الاطباء). || ج ِ مرسوم، به معنی مرسوم ها. آداب. آیین ها. (از فرهنگ فارسی معین). آیین ها. (غیاث اللغات) (آنندراج). رسم ها. عادت ها. دستورها. قاعده ها. قوانین. شرایط. (ناظم الاطباء). || آداب. قواعد. رسوم: رعایت حقوق غربا از مراسم اهل دیانت و خداوندان فتوت است. (سندبادنامه ص 177). و مراسم سیاست مبهم ماند. (سندبادنامه ص 5). با نقصان حالت و قصور مراسم خدمت. (المعجم از فرهنگ فارسی معین). || اثرها. نشان های پا. (ناظم الاطباء). نشان ها. (غیاث اللغات). || عهدها. پیمان ها. || فرایض. حقوق. || اطاعت. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(حامص.) عزاداری.
فرهنگ عمید
ماتمداری، عزاداری،
مترادف و متضاد زبان فارسی
تعزیت، تعزیتداری، تعزیه، سوگ، عزاداری، ماتم، مرثیهخوانی، نوحهخوانی، نوحهگری،
(متضاد) سرور، عیش
سوگواری کردن
عزاداری کردن، ماتم گرفتن، به سوگ نشستن، تعزیهگردانی کردن
مراسم
آداب، آیین، تشریفات، رسوم، سنن، مناسک
فرهنگ فارسی هوشیار
عزاداری ماتم داری تعزیه.
فارسی به آلمانی
Ritus (m), Feierlichkeit (f), Zeremonie (f)
معادل ابجد
644